قوله: «منْها خلقْناکمْ» مردودة الى الارض المسماة فى الآیة قبل. میگوید شما را که آفریدم از زمین آفریدم یعنى آدم که اصل شما است و پدر شما او را از خاک و گل آفریدم.


عطاء خراسانى گفت: روا باشد که آیت بر عموم رانند و همه فرزند آدم خواهد از بهر آنکه در آفرینش هر بشرى فرمان آید بملک رحم تا لختى خاک از موضع دفن وى بردارد و بر ان نطفه ریزد که اصل وى خواهد بود و رب العزة او را از آن خاک و آن نطفه مى‏آفریند. قومى گفتند نطفه که در ترکیب اصلاب است تکون آن از انواع اغذیه است و انواع اغذیه از زمین و خاک بحاصل آمده، ازین جهت گفت: شما را از زمین آفریدم. «و فیها نعیدکمْ» عند الموت و الدفن.


روى البراء بن عازب قال: خرجنا مع رسول الله (ص) فى جنازة رجل من الانصار فانتهینا الى القبر و لما یلحد فذکر حدیثا طویلا فقال فیه، اذا انتهى الى العرش کتب کتابه فى علیین و یقول الرب تبارک و تعالى ردوا عبدى الى مضجعه فانى وعدته انى منها خلقتهم و فیها اعیدهم و منها اخرجهم تارة اخرى، فیرد الى مضجعه.


و فى روایة فیعرجان به فیقولان ربنا هذا عبدک المومن فیقول الرب اروه مقعده من کرامتى، ثم اعیدوه فى القبر فانى قضیت منها خلقناکم و فیها نعیدکم و منها نخرجکم تارة اخرى.


و عن على (ع) قال: ان المومن اذا قبض الملک روحه انتهى به الى السماء و قال یا رب عبدک فلان قبضنا نفسه، فیقول ارجعوه فانى قد وعدته «منْها خلقْناکمْ و فیها نعیدکمْ» فانه لیسمع خفق نعالهم اذا ولوا مدبرین.


و کان عمر یقول فى خطبته ایاکم و الفخور و ما فخور عبد خلق من التراب و فى التراب یعود.


قوله: «و منْها نخْرجکمْ تارة أخْرى‏» اى نخلقکم عند البعث مرة اخرى، کقوله: «ثم الله ینْشئ النشْأة الْآخرة و أن علیْه النشْأة الْأخْرى‏».


قوله: «و لقدْ أریْناه آیاتنا کلها» اى ارینا فرعون الآیات التسع التى اصحبناها موسى و هى الید و العصا و الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم و السنون و نقص الثمرات، و قیل هى الطوفان و الجراد و القمل و الضفادع و الدم و الید و العصا و البحر رهوا و التاسعة هى المحبة التى القیت على موسى حتى امسک فرعون عن قتله. «فکذب» فرعون موسى «و أبى‏» امتنع من طاعة الله و الایمان به.


«قال أ جئْتنا لتخْرجنا منْ أرْضنا» یعنى ارض مصر، «بسحْرک یا موسى‏» اى قد عرفنا خداعک، «فلنأْتینک بسحْر مثْله» اى نقابلک بمثل فعلک، «فاجْعلْ بیْننا و بیْنک موْعدا لا نخْلفه نحْن و لا أنْت» اى واعدنا مکانا یجتمع فیه للمغالبة فیتبین صدقک فى دعوى النبوة، ثم لا نخلف ذلک الموعد لا نحن و لا انت. قوله: «مکانا سوى» قرأ ابن عامر و عاصم و حمزة و یعقوب سوى بضم السین، و الباقون بکسرها، و هما لغتان مثل عدى و عدى و طوى طوى، و المعنى مکانا سواء، فاذا کسر او ضم قصر و اذا فتح مد، یعنى مکانا نصفا وسطا تستوى مسافته على الفریقین، و قیل سوى اى سویا لا ساتر فیه. «قال موْعدکمْ یوْم الزینة» یعنى یوم عید لهم، یقال کان یوم النیروز وافق عاشوراء، و قیل یوم السبت.


«و أنْ یحْشر الناس ضحى» و ان یساق الناس وقت الضحوة نهارا جهارا لیکون ابلغ فى الحجة و ابعد من الریبه و ان یحشر موضعه خفض عطف على الزینة اى موعدکم یوم الزینة و حشر الناس.


«فتولى فرْعوْن» ادبر فرعون و اعرض، «فجمع کیْده» اى حیله و سحرته.


«ثم أتى‏» جاء للمیعاد. ابن عباس گفت: سحره فرعون هفتاد و دو مرد بودند و چهار صد نیز گفته‏اند و هفتاد هزار گفته‏اند، وهب گفت: سى و سه هزار بودند، ابن جریح گفت: نهصد بودند. سیصد از پارس و سیصد از روم و سیصد از اسکندریه. اما محتملست که هفتاد و که ابن عباس گفت مهتران و سروران ایشان بودند و دیگران اتباع و تلامذه بودند و با هر یکى عصائى و رسنى بود، و گفته‏اند سیصد اشتر و از عصا و رسن در هامون بیفکندند، و فرعون خیمه اى زد بران بالا بر که ارتفاع آن هفتاد گز بود، و بایشان فرو مى‏نگرست با خاصگیان و مقربان خویش، سحره بگوشه‏اى فرو آمده باقى حشم و لشکر بگوشه دیگر، و موسى و هارون بجانبى دیگر.


موسى روى سوى سحره کرد و گفت: «ویْلکمْ لا تفْتروا على الله کذبا» اى لا تشرکوا بالله احدا و لا تقولوا لما جئت به سحر، واى بر شما بر الله تعالى دروغ مسازید و آنچه من آورده‏ام دروغ و سحر مشمرید و با خداى تعالى انباز مگیرید. «فیسْحتکمْ بعذاب» که الله تعالى شما را بعذاب هلاک کند و بیخ شما نکند. قرأ حمزه و الکسائى و حفص عن عاصم و رویس عن یعقوب، فیسحتکم بصم الیاء و کسر الحاء و الباقون بفتح الیاء و الحاء و هما لغتان، یقال: سحته و اسحته اذا اهلکه و استأصله. «و قدْ خاب من افْترى‏» یعنى من کذب لینال رغیبة خاب اجرا، و قیل خاب من افترى. اى خسر من ادعى مع الله إلها آخر.


«فتنازعوا أمْرهمْ بیْنهمْ» سحره چون سخن موسى بشنیدند در تنازع افتادند در کار موسى، قومى گفتند ساحرست همچون ما، قومى گفتند این سخن که میگوید «لا تفْتروا على الله کذبا» بسخن ساحران نماند، قومى گفتند اگر آنچه موسى آورد سحرست ما به آئیم و بر وى غلبه کنیم که از ما ساحرتر کس نیست و اگر نه سحرست پس او را کارى عظیم در گیرد، آن گه با یکدیگر براز گفتند: ان غلبنا موسى نتبعه، اگر موسى بر ما غلبه کند بوى ایمان آریم و او را پس رو باشیم، و قیل الضمیر فى تنازعوا لفرعون و قومه و السحرة جمیعا اى تشاوروا فى امر موسى و فیما یخافون من قبله.


«قالوا إنْ هذان لساحران» ابن کثیر و حفص، ان بتخفیف نون خوانند، هذان بالف یعنى ما هذان الا ساحران کقوله: «إنْ نظنک لمن الْکاذبین» اى ما نظنک الا من الکاذبین.


ابو عمرو به تنها ان به تشدید نون خواند، هذین بیاء و اعراب درست و لغت عالیه این است اما خلاف مصحف است، ابو عمرو گفت اکتبه فى المصحف بالالف و اقرأه بالیاء.


و یروى ان عثمان کان یقرأ من المصحف فلما انتهى الى هذا الموضع قال انى لارى فیه لحنا و ستقومه العرب بالسنتها. فقرأ ابو عمرو هذین و قال انا من العرب و قد قومته.


باقى قراء ان بتشدید خوانند هذان بالف و درین قولها است و یکى آنست که این لغت کنانه است و لغت بو الحرث بن کعب که تثنیه بهر سه حال بالف گویند، هذان اخواک، و رایت اخواک، و مررت باخواک. قال الشاعر:


فاطرق اطراق الشجاع و لو یرى


تزود منا بین اذناه ضربة

مساغا لناباه الشجاع لصمما.


دعته الى هابى التراب عقیما

یرید لنابیه. و قال آخر:


اراد اذنیه. و قال آخر:

کان صریف ناباه اذا ما


ان اباها و ابا اباها

اصرهما ترنم اخطبان‏


قد بلغا فى المجد غایتاها

اراد نابیه و اخطبین. و قال آخر:


اراد غایتیها. و اما اباها فانه اجراه مجرى عصاها.

فقوله: «هذان» فى موضع النصب لانه اسم ان و لساحران خبرها و حسن دخول اللام فیه لانه یدخل فى خبر ان. قول دیگر آنست که قومى نحویان گفتند که که این بر اضمار امر و شأنست و التقدیر انه هذان لساحران اى ان الامر او الشأن هذان لساحران فاضمر الامر کما اضمر الشاعر فى قوله:


ان من لام فى بنى بنت حسان


المه و اعصه فى الخطوب.

اى ان الامر فعلیهذا یکون الامر اسم ان و هذان لساحران مبتداء و خبرا و هما خبران و قد دخلت اللام هاهنا على خبر المتبدأ و یضعف هذا الوجه من جهت دخول اللام فى خبر المبتدا و هو بعید. قول سوم ان بمعنى نعم باشد کما قیل شعر:


بکر العواذل فى الصباح یلمننى و الومهنه


یقلن شیب قد علاک و قد کبرت فقلت انه.

اراد نعم، فیکون «هذان» على هذا مبتداء و «لساحران» خبره، و هذا الوجه ایضا ضعیف من جهة دخول اللام فى خبر المبتدا و هو انما جاء فى الشعر. قال الشاعر:


خالى لانت و من جریر خاله


ینل العلا و یکرم الاخوالا

اى خالى انت. فزاد اللام. و قول چهارم آنست که زجاج گفته که در آن اضمار امرست چنان که گفته آمد الا آنکه در آن اضمارى دیگرست، و هو ان التقدیر ان هذان لهما ساحران، فاضمر الشأن کانه قال: انه هذان فحذف المضمر ثم اضمر المتبدأ و هو هما فقال لهما ساحران فیکون اسم ان مضمرا و هو الامر او الشأن، و هذان مبتدا و لهما مبتداء ثان، و ساحران خبر المتبدأ الثانى، و الجملة اعنى لهما، و ساحران خبر المتبدأ الأول و هو هذان و الکل خبر ان و اللام فى هذا التقدیر داخلة على المتبدأ لا على الخبر، لکنه لما حذف المبتدا الذى هو هما انتقل اللام الى خبره و هو ساحران.


قوله: «و یذْهبا بطریقتکم الْمثْلى‏» اى باشرافکم و افاضلکم، یقال للرجل الفاضل هذا طریقة قومه اى هذا الذى ینبغى ان یجعله قومه قدوة یسلکوا طریقته، نظیرة قومه اى هذا الذى ینبغى ان ینظر الیه قومه و یتبعوه، و المثلى تأنیث الامثل و هو الاحسن الافضل و قیل الطریقة المثلى هى السمت الاحسن و الهدى المستقیم و بهذا المعنى فى الایة اضمار، یعنى و یذهبا باهل طریقتکم المثلى کقوله: «و سْئل الْقرْیة» اى اهل القریة. و قیل معناه و یذهبا بدینکم الاجود و الا قوم. قال قتادة طریقتهم المثلى یومئذ بنو اسرائیل کانوا اکثر القوم عددا و اموالا، فقال عدو الله یریدان ان یذهبا بهم لانفسهم. گفته‏اند این آیت تفسیر نجوى است، یعنى که فرعون و قوم او همه با هم شدند و با یکدیگر راز کردند گفتند این موسى و هارون دو جادواند میخواهند که بسحر خویش ابطال دین شما کنند، و عادت و سیرت پسندیده شما بردارند و بر اشراف و خیار شما مستولى گردند، شما نیز در کید و سحر خویش بکوشید و بجهد و طاقت خویش آنچه ایشان آورده‏اند باطل کنید. اینست که گفت: «فأجْمعوا کیْدکمْ». قرأ ابو عمرو وحده فاجمعوا بوصل الالف و فتح المیم، امر من جمع بجمع، اى لا تدعوا شیئا من کیدکم الا جئتم به، بدلیل قوله: «فجمع کیْده».


و قرأ الباقون فاجمعوا بقطع الالف و کسر المیم، فقد قیل معناه الجمع ایضا، تقول العرب اجمعت الشی‏ء و جمعته، و الصحیح ان معناه العزم، و الاحکام یقال اجمعت الامر و ازمعته، و اجمعت على الامر ازمعت علیه اذا عزمت علیه. اى اعز مواکلکم على کیدکم مجتمعین له و لا تختلفوا فیختل امرکم. «ثم ائْتوا صفا» اى مجمعا. و قیل: مصطفین اى مجتمعین لیکون انظم لامورکم و اشد لهیبتکم. قال ابو عبیده: الصف المجمع، مثل مصلى اهل البلد یجتمعون فیه فى الاعیاد، و المعنى ثم ائتوا المکان الموعود. «و قدْ أفْلح الْیوْم من اسْتعْلى‏» اى نال البغیة و فاز من غلب.


«قالوا یا موسى‏ إما أنْ تلْقی» اى اما ان تبدأ فتطرح ما معک من العصا و اما ان نبدأ فنطرح ما معنا، جادوان همه بهم آمدند در آن مجمع صفها برکشیدند و گفتند اى موسى تو پیشتر عصا بیفکنى یا ما پیشتر بیفکنیم آنچه داریم، موسى را مخیر کردند از بهر آنکه بخود مستظهر بودند که بر وى غلبه کنند و موسى ابتدا بایشان داد که واثق بود بالله که کید و سحر ایشان باطل کند. اگر کسى گوید که القاء ایشان کفر بود موسى چرا فرمود و چرا گفت القوا؟ جواب آن است که موسى بر سبیل تقریع و تهدید گفت، چنان که: «اعْملوا ما شئْتمْ». یا معنى آن است که: ان کنتم محقین کما تزعموا فالقوا ما انتم ملقون.


قوله: «فإذا حبالهمْ» اینجا مضمرى است یعنى فالقوا فاذا حبالهم، جاى دیگر گفت: «ألْقوا فإذا حبالهمْ و عصیهمْ یخیل إلیْه». التخائیل التصاویر من خال یخال اذا ظن، یقال خلت مخیلة، و المخیلة ما تخاله شیئا و لا تتبینه و منه سمى الخیال، و خیال الشی‏ء ما یتصور فى النفس على مثاله و لیس به فى الحقیقة، و المعنى یرى من سحرهم «أنها تسْعى‏» اى تمشى سریعا آن چوبها و رسنها بزیبق بیالوده در آن وادى بیفکندند و زیبق چون حرارت آفتاب بآن رسید در جنبش آمد، بموسى چنان نمودند از جادویى ایشان که همه مارانند بسر یکدیگر در میشوند و بموسى نهیب میدارند.


قرأ ابن عامر و الروح عن یعقوب تخیل بالتاء. ردا الى الحبال و العصی، و قرأ الآخرون یخیل بالیاء، ردا الى الکید و السحر.


قوله: «فأوْجس فی نفْسه خیفة موسى‏» اى اضمر فى نفسه مخافة موسى در دل خویش از سحر ایشان ترسى و بیمى یافت بطبع بشرى اما نهان داشت و آشکارا نکرد، و مردم که چیزى صعب سهمگین بیند و پیش از آن ندیده باشد ناچار بطبع بشرى از آن بترسد. و گفته‏اند موسى دانست که فعل ایشان باطل است و آن را حقیقتى نیست و از آن ترسید، بلى ترس وى از آن بود که فعل ایشان مردم را بفتنه افکند و کار موسى بشک افتد و اتباع وى نکنند. و گفته‏اند سبب خوف وى تأخیر وحى بود بالقاء عصا، چون وحى دیرتر میآمد موسى ترسید که اگر بر ایشان غلبه نکند.


تا رب العزة او را گفت:«لا تخفْ إنک أنْت الْأعْلى‏» اى القاهر الغالب.


قوله: «و ألْق ما فی یمینک» یعنى العصا. قیل هذا قول جبرئیل لموسى عن الله عز و جل و هى على یمینه فى تلک الساعة. «تلْقفْ» اى تبلع ما صنعوا من السحر. قرأ ابن عامر تلقف بفتح اللام و تشدید القاف و رفع الفاء على معنى الحال یعنى متلقفة. «ما صنعوا» و انما انث ما فى یمینه حملا على المعنى انه کان عصا و العصا مونثة. و قرأ الباقون بجزم الفاء و کلهم شدد القاف الا حفصا فانه روى عن عاصم تلقف بسکون اللام و تخفیف القاف و وجه سکون اللام ان الفعل من لقفت الشی‏ء على فعلت بکسر العین بمعنى تلقفته، و شدد التاء ابن کثیر و خففها الباقون و جزم الفاء من اجل انه جواب الامر و هو قوله تعالى: «و ألْق» و ما کان جوابا للامر کان مجزوما، لانه على تقدیر جواب الشرط کانه قال و الق ما فى یمینک فانک ان تلقه تلقف.


قوله: «إنما صنعوا» یکتب انما موصولا اتباعا لخط المصحف، و الاصل فیه الفصل و ما فى موضع النصب، لانه اسم ان و خبرها کید ساحر، اى حیلة الساحر. قرأ حمزة و الکسائى، کید سحر بکسر السین بلا الف، و قرأ الباقون کید ساحر، و هذا هو الظاهر لان اضافة الکید الى الفاعل اولى من اضافته الى الفعل و ان کان ذلک لا یمتنع فى العربیة. «و لا یفْلح الساحر حیْث أتى‏» اى حیث کان، و این کان یقتل حیث یوجد.


قال النبى (ص): اذا رأیتم الساحر فاقتلوه ثم قرأ: «و لا یفْلح الساحر حیْث أتى‏»


و الى هذا ذهبت عائشة و جماعة عظیمة من الأئمة ان الساحر یقتل حیث یوجد. و اما الشافعى فیقول: یقتل الساحر اذا تبین منه القتل بسحره.


گفته‏اند سحر سه قسم است: یک قسم از آن سبکدستى است چنان که مشعبدان کنند آن نه کفر است. دیگر قسم دانستن خاصیت چیزهاست تا کارهاى عجب کند چنان که سنگ مغناطیس بدست دارند تا آهن بخود کشد، و طلق در خویشتن مالند تا ایشان را زیان ندارد چون در آتش شوند، این نیز نه کفر است. سدیگر دیو پرستیدن است چنان که ثنائى که خداى را سزد دیو را کنند تا دیو بمراد ایشان کارها کند، این یک قسم کفر است. و قیل: «لا یفْلح الساحر حیْث أتى‏» اى لا ینال الظفر لانه باطل. چون وحى آمد که عصا بیفکن موسى عصا بیفکند، اندک اندک بزرگ میشد تا همه وادى از آن پر شد و شکم وى چنان شد که همه در آن گنجد، آن گه دهن باز کرد یک لب بر زمین نهاده و آن دیگر برداشته و آن چوبها و رسنها همه بیکبار فروبرد آن گه قصد قبه فرعون کرد، فرعون بفریاد آمد موسى دست فراز کرد و بر گرفت عصا شد چنان که بود. سحره چون آن بدیدند، گفتند اى قوم این نه فعل بشرى است، که این صنع الهى است ساخته آسمانى است که اگر سحر بودى با غلبه وى آلات سحر ما بماندى که جادوان غلبه کنند بر یکدیگر و آلات سحر ایشان بر جاى بماند، اینجا نماند از آنکه صنع الهى است و دلیل صدق نبوت موسى (ع) و هارون.


آن گه همه بسجود در افتادند و آواز بر آوردند: «آمنا برب هارون و موسى‏» قدم هارون لروس الآى و لأن الواو لا یوجب الترتیب و قیل قدم هارون على موسى کى لا بتوهم متوهم انهم آمنوا بفرعون فانه هو الذى ربى موسى فى حال صغره. و عن ابن عباس انه قال: سبحان الله اصبح السحرة کفرة و امسوا شهداء بررة «قال آمنْتمْ له» اى لموسى یقال آمنت له و آمنت به. و قیل اللام یتضمن معنى الاتباع و التصدیق و الباء یتضمن التصدیق دون الاتباع. «قبْل أنْ آذن لکمْ» قبل ان آمرکم به. «إنه لکبیرکم» اى ان موسى امامکم و انتم اشیاعه و اتباعه ما عجزتم عن معارضته و لکنکم ترکتم معارضته احتشاما له و احتراما و قیل تواطأتم على ما فعلتم لتصرفوا وجوه الناس الیکم، و لتصیر الرئاسة لکم «فلأقطعن أیْدیکمْ و أرْجلکمْ منْ خلاف» الید الیمنى و الرجل الیسرى. و قیل من خلاف یعنى من اجل خلاف ظهر منکم. «و لأصلبنکمْ فی جذوع النخْل» اى لاجعلنکم على الخشب حتى تموتوا علیها جوعا و عطشا. و قیل التصلیب ان هو یترک المصلوب على الخشب الى ان یسیل منه الصلیب و هو الودک. و فرعون اول من صلب. و فى هاهنا بمعنى على، لان المصلوب اذا على الخشب صار الخشب ظرفا له و مستقرا، و لان حروف الجر ینوب بعضها عن بعض. «و لتعْلمن أینا أشد عذابا و أبْقى‏» انا؟ ام رب موسى؟ الذى آمنتم به خوفا من عذابه. ابقى اى ادوم.


«قالوا» یعنى السحرة، «لنْ نوْثرک» اى لن نختار دینک «على‏ ما جاءنا من الْبینات» الیقین و العلم. «و الذی فطرنا» اى و لا نختارک على الذى خلقنا، فیکون معطوفا على ما، و قیل هو قسم، اى اقسموا بالله انهم لا یوثرونه.


گفته‏اند: بینات آنست که چون ایشان را بسجود افکندند حجابها از پیش دیده ایشان برداشتند تا بهشت و دوزخ بدیدند، و آنچه رب العزة مومنانرا ساخته در بهشت بایشان نمودند، و منازل و درجات خویش بدیدند، آن گه گفتند: «لنْ نوْثرک على‏ ما جاءنا من الْبینات» ترا و دین ترا بر نگزینیم برین منازل و درجات که بما نمودند، و سوگند برین یاد کردند، که بآن خداى که ما را آفرید که بر نگزینم «فاقْض ما أنْت قاض»، تو هر چه خواهى کن، فاصنع ما انت صانع. گفته‏اند که زن فرعون پرسید که دست کرا بود و غلبه که کرد؟ گفتند موسى، وى گفت: «آمنت برب موسى و هارون». فرعون بفرمود که او را بخوابانید و سنگى عظیم بسر وى فرو گذارید، اگر از دین موسى باز نگردد، رب العزة فرمود تا حجابها از پیش دیده وى برداشتند و جاى خویش در بهشت بدید، و هم چنان بر ایمان خویش برفت و از دین حق باز نگشت. چون خواستند که سنگ بسر وى فرو گذارند، رب العزة روح از کالبد وى بستد تا سنگ بر جسد بى‏روح آمد و در وى اثر نکرد، قوله: «إنما تقْضی هذه الْحیاة الدنْیا» اى امرک و سلطانک فى الدنیا و سیزول عن قریب.


«إنا آمنا بربنا لیغْفر لنا خطایانا» اى ذنوبنا و شرکنا، «ما أکْرهْتنا علیْه من السحْر» الاکراه تحمیل ما لا یطاق، و الاستکراه التحامل فى الامر، و تعسف التأویل یسمى استکراها. و یجوز ان یکونوا فیما مضى کارهین للسحر لما ذخر لهم من الهدى. مقاتل گفت سحره هفتاد و دو مرد بودند دو از قبط، هفتاد از بنى اسرائیل، فرعون آن هفتاد مرد را باکراه بر تعلم سحر داشته بود. و گفته‏اند، سحره فرعون را گفتند که موسى را خفته بما نماى تا در کار وى تأمل کنیم، موسى را خفته دیدند و عصاى وى او را پاسبانى مى‏کرد، ایشان گفتند این نه سحر است که ساحر چون بخسبد سحر وى باطل شود، و ما طاقت وى نداریم و معارضت وى نکنیم، فرعون باکراه ایشان را بر عمل سحر داشت، اینست که گفت: «و ما أکْرهْتنا علیْه من السحْر و الله خیْر و أبْقى‏» اى خیرا لهیة و ابقى عذابا، جوابا لقوله: «أینا أشد عذابا و أبْقى‏».